داستان کوتاه – ماجرای شاخه گل
مردی مقابل گل فروشی ایستاد. او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا …
سرگرمی، آموزش، گالری عکس، آشپزی، جوک و اس ام اس
مردی مقابل گل فروشی ایستاد. او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا …
اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم کمتر حرف می زدم و بیشتر گوش می کردم دوستانم …
دو راهب در مسیر زیارت خود، به قسمت کم عمق رودخانه ای رسیدند. لب رودخانه، دختر زیبائی را دیدند که …
بعضی چیزها را باید صد بار تکرار کرد. بعضی چیزهای دیگر را باید هزاران بار مرور کرد و …
زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود. ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد: مواظب باش، …
در یک شهربازی پسرکی سیاه پوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد. بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک …
کلاغ لکه ننگی بود بر دامن آسمان و وصله ناجور بر لباس هستی و صدای ناهموار و ناموزونش خراشی بود …
بروس خرس بزرگی بود که در جنگلی سرسبز زندگی می کرد. موهای تن بروس قهوه ای تیره بودند و او …