X

حمایت از ما با یک کلیک:

داستان

داستان کوتاه – ماجرای شاخه گل

مردی مقابل گل فروشی ایستاد. او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا…

اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم

  اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم کمتر حرف می زدم و بیشتر گوش می کردم دوستانم…

دو راهب و یک دختر

دو راهب در مسیر زیارت خود، به قسمت کم عمق رودخانه ای رسیدند. لب رودخانه، دختر زیبائی را دیدند که…

راز افسون پرواز را از عقاب بپرس!

    بعضی چیزها را باید صد بار تکرار کرد. بعضی چیزهای دیگر را باید هزاران بار مرور کرد و…

نیمرو و رانندگی

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود. ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد: مواظب باش،…

بادکنک سیاه

در یک شهربازی پسرکی سیاه پوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد. بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک…

داستان کوتاه – زیباترین آواز کلاغ

کلاغ لکه ننگی بود بر دامن آسمان و وصله ناجور بر لباس هستی و صدای ناهموار و ناموزونش خراشی بود…

داستان کوتاه و مصور – خرس ها عسل دوست دارند نه زنبور

بروس خرس بزرگی بود که در جنگلی سرسبز زندگی می کرد. موهای تن بروس قهوه ای تیره بودند و او…