X

حمایت از ما با یک کلیک:

داستان کوتاه

داستان کوتاه – ماجرای شاخه گل

مردی مقابل گل فروشی ایستاد. او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا…

اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم

  اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم کمتر حرف می زدم و بیشتر گوش می کردم دوستانم…

دو راهب و یک دختر

دو راهب در مسیر زیارت خود، به قسمت کم عمق رودخانه ای رسیدند. لب رودخانه، دختر زیبائی را دیدند که…

زنی که فقط 3 روز با همسرش زندگی کرد

  زنی که فقط 3روز با همسرش زندگی کرد تا اینکه ...! (بیشتر…)

دوستت دارم ها را نگه میداری برای روز مبادا

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا، دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را… این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی…

آرامش هوش‌افزا

شاگردان مدرسه شیوانا نسبت به هم رده‌ای‌های خود بسیار باهوش‌تر و خلاق‌تر به نظر می‌رسیدند. (بیشتر…)

راز افسون پرواز را از عقاب بپرس!

    بعضی چیزها را باید صد بار تکرار کرد. بعضی چیزهای دیگر را باید هزاران بار مرور کرد و…

گل صداقت

روزی پادشاهی سالخورده که دو پسرش را در جنگ با دشمن از دست داده بود، تصمیم گرفت برای خود جانشینی…

نیمرو و رانندگی

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود. ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد: مواظب باش،…

بادکنک سیاه

در یک شهربازی پسرکی سیاه پوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد. بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک…