داستان کوتاه و خواندنی آرزوهايی که حرام شدند اثر شل سیلور استاین

داستان کوتاه و خواندنی آرزوهايی که حرام شدند

 

داستان کوتاه و خواندنی آرزوهايی که حرام شدند اثر شل سیلور استاین
داستان کوتاه و خواندنی آرزوهايی که حرام شدند اثر شل سیلور استاین

همه ما داستان نویس هنرمند شل سیلور استاین را میشناسیم مردی که با شخصیت های دوست داشتنی داستانهایش واقعیت های تلخ و شیرین زندگی را به کودکان در قالب هایی شیرین و دلنشین و به یاد ماندنی آموزش میده.

داستان کوتاه  زیبای خواندنی  آرزوهايی که حرام شدند، نیز از نوشته های این نویسنده معروف است، امیدوارم خوشتون بیاد.

جادوگري که روي درخت انجير زندگي ميکند
به لستر گفت: يه آرزو کن تا برآورده کنم
لستر هم با زرنگي آرزو کرد
دو تا آرزوي ديگر هم داشته باشد
بعد با هر کدام از اين سه آرزو
سه آرزوي ديگر آرزو کرد
آرزوهايش شد نه آرزو با سه آرزوي قبلي
بعد با هر کدام از اين دوازده آرزو
سه آرزوي ديگر خواست
که تعداد آرزوهايش رسيد به ۴۶ يا ۵۲ يا
به هر حال از هر آرزويش استفاده کرد
براي خواستن يه آرزوي ديگر
تا وقتي که تعداد آرزوهايش رسيد به
۵ ميليارد و هفت ميليون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو
بعد آرزو هايش را پهن کرد روي زمين و شروع کرد به کف زدن و رقصيدن
جست و خيز کردن و آواز خواندن
و آرزو کردن براي داشتن آرزوهاي بيشتر
بيشتر و بيشتر
در حالي که ديگران ميخنديدند و گريه ميکردند
عشق مي ورزيدند و محبت ميکردند
لستر وسط آرزوهايش نشست
آنها را روي هم ريخت تا شد مثل يک تپه طلا
و نشست به شمردنشان تا …….
پير شد
و بعد يک شب او را پيدا کردند در حالي که مرده بود
و آرزوهايش دور و برش تلنبار شده بودند
آرزوهايش را شمردند
حتي يکي از آنها هم گم نشده بود
همشان نو بودند و برق ميزدند
بفرمائيد چند تا برداريد
به ياد لستر هم باشيد
که در دنياي سيب ها و بوسه ها و کفش ها
همه آرزوهايش را با خواستن آرزوهاي بيشتر حرام کرد !!!
 

گاه آنچه امروز داريم و ازآن لذت نميبريم آرزوهاي ديروزمان هستند!

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *